• نامه ها
  • به محمد بن ابوبكر
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

به محمد بن ابوبكر

«886»

(27) (و من عهد له ( عليه  السلام  )) (إلى محمد ابن أبي بكر رضي الله عنه حين قلده مصر) فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ الْكَبِيرَةِ وَ الظَّاهِرَةِ وَ الْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا  

«887»

أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَتْجَرِ الرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لَا يُنْقَصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ بِخَيْرٍ لَا يَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَا يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ الدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لَا تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لَا تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ  

«888»

وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدَ ابْنَ أَبِي بَكْرٍ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ وَ لَا تُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَاتُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ  

«891»

وَ مِنْ هَذَا الْعَهْدِفَإِنَّهُ لَا سَوَاءٌ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الرَّدَى وَ وَلِيُّ النَّبِيِّ وَ عَدُوُّ النَّبِيِّ وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله)إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ .


ص888

از عهد و پيمانهاى آن حضرت عليه السّلام است بمحمّد ابن ابى بكر كه خدا از او خوشنود بوده پاداشش را بدهد قسمت اول نامه (اين مرد جليل القدر، عظيم المنزله از خواصّ ياران امام عليه السّلام بوده كه در سال حجّة الوداع سال دهم هجرت بدنيا آمده و در سال سى و هشت هجرىّ در زمان خلافت امير المؤمنين عليه السّلام در مصر بقتل رسيده، چنانكه شمّه اى از داستان او در شرح سخن شصت و هفتم نوشته شد) هنگامي كه حكومت مصر را باو واگزار فرموده (و در اين عهد نامه او را به عدالت و برابرى بين مردم امر كرده پرهيزكارى و سختى مرگ و عذاب رستخيز را يادآورى نموده، و در آخر او را به مخالفت هواى نفس و مواظبت نماز اندرز مى دهد): 1 بالت را براى ايشان (اهل مصر) بخوابان (با همگان فروتن باش) و پهلويت را برايشان هموار دار (كارى كن كه همه كس از رفتارت سود برد) و بآنان گشاده رو باش (با زير دستان ترش روئى مكن) و آنها را بنگريستن زير چشمى و خيره شدن در رو يكنواخت بدار (مساوات و برابرى را مراعات كرده بين خرد و بزرگ تفاوت مگزار و ثروتمندان و بزرگان را بر زير دستان و مستمندان امتياز نداده با همه يكسان باش) تا بزرگان بظلم و ستم تو (دورى از درستكارى) به سودشان طمع ننمايند  

 ص889

(نسبت به زير دستان ستم روا ندارند) و ناتوانان از عدل و درستكارى تو نوميد نگردند، 2 زيرا خداى تعالى، اى گروه بندگان او (در روز رستخيز) از كردار كوچك و بزرگ و آشكار و پنهان شما پرسش مى نمايد، پس اگر عذاب كند (شما را به آتش بسوزاند) شما (از هر كس بخود) ستمكار تريد (چون معصيت و نافرمانيتان سبب آن گرديده) و اگر ببخشد بسيار كريم و بزرگوار است. 3 و اى بندگان خدا بدانيد، پرهيزكاران (سود) دنياى گذرنده و (سود) آخرت آينده را بردند، پس با اهل دنيا در (سود) دنياشان شريك شدند، و اهل دنيا در (سود) آخرت آنها شريك نگشتند، در دنيا در بهترين منزل جا گرفتند، و نيكوترين خوردنى را خوردند (چون دنيا پرستان براى سكنى رنج نبرده و براى خوردن بسختى نيافتادند، به اين جهت هر جا سكنى گرفتند بهترين جا و هر چه خوردند نيكوترين خوردنى بود) پس از دنيا بهره اى بردند كه خوشگذران بردند، و كامى گرفتند كه گردنكشان گرفتند (از راه حلال دارائى و نعمت يافته بدستور خدا و رسول صرف و آخرت خود را آباد كردند، و كمال لذّت و خوشى دنيا را بدست آوردند) 4 پس از دنيا (بآخرت) رفتند با توشه اى كه (آنان را بمقصد) مى رساند و با سوداگرى كه سود (نيكبختى) دارد: به خوشى پارسائى دنيا در دنياشان رسيدند، و يقين داشتند كه فردا در آخرت در جوار خداوند هستند (رحمت حقّ تعالى بآنان مى رسد، بطورى) كه خواستشان ناپذيرفته نمى گردد، و بهره شان از خوشى و آسايش كم نمى شود، 5 پس اى بندگان خدا (از پرهيزكاران پيروى نموده به دنياى نابود شدنى دل نبنديد، و) از مرگ و نزديك بودن آن بترسيد، و ساز و برگ آنرا آماده داريد (كارى كنيد كه چون مرگ رسد دل واپس نباشيد) زيرا مرگ با امر بزرگ خطرناك مى آيد (براى نيكوكاران) خير و نيكوئى مى آورد كه هرگز با آن بدى نيست، يا (براى بد كرداران) شرّ و بدى در بردارد كه هرگز با آن خوبى نمى باشد پس چه كسى نزديكتر است ببهشت از كسيكه كار بهشت كند، و كى نزديكتر است به دوزخ از آنكه كار دوزخ نمايد 6 و شما رانده هاى مرگ هستيد، اگر بايستيد شما را مى گيرد، و اگر از آن بگريزيد شما را مى يابد (چنانكه در قرآن كريم س 4 ى 78 مى فرمايد: أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ يعنى هر جا بوده  

  ص 890

مرگ شما را دريابد اگر چه در قلعه ها و حصارهاى بلند استوار باشيد) و مرگ از سايه شما بشما همراه تر است (آنى از شما جدا نشود) مرگ به موهاى پيشانى شما بسته شده (از آن رهائى نمى يابيد) و دنيا از پى شما پيچيده ميشود (مانند بساطى است كه پس از گذشتن شخص آنرا مى پيچند) 7 پس (اين همه بكار آخرت بى اعتناء نبوده) بترسيد از آتشى كه گودى و گرمى آن بى اندازه، و عذاب و گرفتارى آن تازه است (چنانكه در قرآن كريم س 4 ى 56 مى فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ، إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزِيزاً حَكِيماً يعنى آنانكه به نشانه هاى ما «پيغمبر اكرم و قرآن كريم» نگرويدند بزودى آنان را در آتشى اندازيم كه چون پوستهاشان سوخته شود آنها را تبديل به پوستهاى ديگر نماييم تا آنكه عذاب و بدبختى را بچشند، بتحقيق خداوند «بعذاب ايشان» توانا و دانا است) سرائى است (دوزخ) كه در آن رحمت و مهربانى نيست، و درخواست پذيرفته نمى گردد، و غمّ و اندوه برطرف نمى شود (چنانكه در قرآن كريم س 43 ى 74 مى فرمايد: إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ ى 75 لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ ى 76 وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ ى 77 وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ، قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ يعنى گناهكاران در عذاب و گرفتارى دوزخ جاويدند، عذاب از ايشان سست و كم نگردد و آنها در آن عذاب و سختى «از رحمت خدا» نوميدند، و ما «با عذاب» بآنها ستم نكرديم و لكن آنان بخود ستم كردند «كه در دنيا بر خلاف دستور خدا و رسول كه موجب نيكبختى آخرت بود رفتار نمودند» و زمامدار و نگهبان دوزخ را بخوانند كه از پروردگار خود بخواه تا بر ما حكم فرمايد «ما را بميراند تا از اين عذاب برهيم» مى گويد شما «در اينجا» خواهيد ماند «نه مى ميريد و نه رهائى خواهيد يافت» 8 و (اكنون) اگر توانائى داريد كه هم خوف و ترستان از خدا بسيار و هم گمان و اميدتان باو نيك باشد بين ترس و اميد را جمع كنيد (حتما كارى كنيد كه هم بترسيد و هم اميدوار باشيد، نه ترستان بيشتر و نه اميدتان برتر باشد) زيرا گمان نيك و اميد بنده به پروردگارش بمقدار ترس او است از پروردگارش، و نيك بين ترين مردم بخدا ترسناكترين ايشان است از او (هر چند گمان بنده بخدا نيكوتر شود ترسش بيشتر گشته بر خلاف رضايش كارى انجام ندهد كه مبادا از او برنجد، ابن ابى الحديد در اينجا از امام چهارم علىّ بن الحسين عليه السّلام  

 ص891

نقل مى نمايد كه فرموده: اگر خداى عزّ و جلّ كتابى بفرستد كه در آن ثبت باشد كه مردى را عذاب ميكند، گمان دارم آن مرد من باشم، يا يك مرد را مى آمرزد، اميدوارم من باشم، و اگر بناچار مرا عذاب خواهد نمود باز هم كوشش خود را خواهم افزود تا مبادا چون بخود باز گردم نفسم مرا سرزنش دهد). 9 و اى محمّد ابن ابى بكر بدان من ترا بر بزرگترين لشگرهايم اهل مصر فرمانروا گردانيدم، پس سزاوارى كه با نفس خويش مخالفت نموده از دين و كيشت دفاع كنى هر چند از روزگار برايت نمانده باشد مگر ساعتى، 10 و خدا را بخشم نياور با خوشنود ساختن يكى از آفريده هايش، زيرا عوض آنچه در غير خدا است در نزد او هست، و عوض آنچه در خدا است در غير او نيست (اگر خدا راضى باشد از ديگرى چه بيم، و اگر او راضى نباشد از غيرش چه اميد). 11 نماز را در وقتى كه براى آن تعيين گشته بجا آور و از جهت بيكارى آنرا پيش از وقت بجا نياور، و بجهت كار داشتن آنرا از وقتش مگذران، و بدان هر چيز از عملت پيرو نماز تو است (اگر نماز را نيكو بجا آوردى كارهاى ديگر را نيكو كنى، و هرگاه آنرا ضائع ساختى غير آنرا تباه تر گردانى).  

 ص892

و قسمت  دوم از اين عهد نامه است (در بر حذر داشتن او و اهل مصر از منافقين و مردم دو رو) (بايد زبان و دل شما يكى بوده دور و نباشيد، و از گمراه كنندگان پيروى ننمائيد) 12 زيرا پيشواى رستگارى (امام عليه السّلام) و پيشواى تبهكارى (معاويه) و دوست پيغمبر و دشمن پيغمبر يكسان نيست (پس گول نخورده اين هر دو پيشوا را بيك چشم ننگريسته مانند پيشواى گمراهى دو روئى را شعار خويش قرار ندهيد. امام عليه السّلام معاويه و مانند او را پيشوا خوانده، چنانكه خداوند نيز مانند او را پيشوايان ضلالت و گمراهى خوانده، در قرآن كريم س 28 ى 41 مى فرمايد: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ يعنى ما ايشان را پيشوايان گمراهى گذاشتيم كه مردم را بسوى آتش مى خوانند، و روز رستخيز كسى ايشان را يارى نخواهد نمود «از عذاب رهائى نمى دهد» و ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: اينكه امام عليه السّلام معاويه را دشمن پيغمبر   صلّى اللَّه عليه و آله  دانسته، منظور دشمنى او در روزهاى جنگ با قريش نبوده، بلكه مقصود آنست كه معاويه اكنون هم دشمن پيغمبر است بدليل فرمايش پيغمبر   صلّى اللَّه عليه و آله : و عدوّك عدوّى، و عدوّى عدوّ اللَّه يعنى دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خدا است) و رسول خدا  صلّى اللَّه عليه و آله بمن فرمود: من بر امّتم از مؤمن و مشرك نمى ترسم: زيرا مؤمن را خدا بسبب ايمانش (از گمراه كردن) باز مى دارد (پس از او بر مسلمانان زيانى نيست) و مشرك را خدا بسبب شركش (كه مسلمانان گوش به سخنش نداده پيرويش نمى نمايند) ذليل و خوار مى گرداند، و لكن من بر شما مى ترسم از هر دو روئى در دل و داناى به زبان (آنكه دوروئى را در دل پنهان كرده احكام شريعت را به زبان مى آورد): مى گويد آنچه را كه شما مى پسنديد، و بجا مى آورد آنچه را كه ناشايسته مى دانيد (آرى بايد از منافق و دورو ترسيد، و دفعش را از خدا خواست، چنانكه امام عليه السّلام در خطبه يك صد و هشتاد و پنجم روش آنان را شرح داده).